عروسکم
پارت : ۲۶
راوی : جنی وایساد و چشاش و بست و پایین دامن شو فشار داد
لیسا : جنی خوبی؟
جنی : اره اره هیچی نیس
رزی : بیاین دیگه
راوی : رزی و جنی و جیسو ادامه دادن به راه رفتن به سمت کلاس
ویو لیسا :
جنی سفید شده بود عین مرده ها قشنگ معلوم بود از تهیونگ خجالت میکشه
معلوم نبود دیشب تهیونگ باهاش چیکار کرده
خلاصه زنگ تفریح رفتم با تهیونگ حرف بزنم
لیسا : سلام
ته : علیک
لیسا : خوب برم سر اصل مطلب
ته : منتظرم
لیسا : دیشب با جنی چیکار کردی ( زیر لب )
راوی : تهیونگ یاد کارای دیشب افتاد و مور مورش شد
لیسا : چیه چرا مور مورت شد؟
ته : هیچیکاری نکردیم اصلا... چرا میپرسی
لیسا : جنی صبح بعد از بیدار شدن جیغ کشید و بعد از صبح ازت فرار میکنه خودت متوجه نیستی بهت نگاه نمیکنه سرش پایینه خجالت میکشه و...
ته : باشه قانع شدم
لیسا : خوبب
ته : نگاه لیساعلی من کاری باهاش نکردم اوکی
راوی : زنگ خورد
لیسا : اوکی اما
ته : زنگ خورد برو سر جات
لیسا : بی فانوس
راوی : لیسا رفت سر جاش
ویو جنی :
به بهونه دیدن بسکتبال با دخترا رفتیم بیرون کلاس تا فقط تهیونگ و نبینم
وقتی صدای زنگ امد بی پشم شدم همشون ریخت تصمیم گرفتم محکم باشم و طبیعی
راوی : دخترا رفتن سمت کلاس
ویو ته :
خوب نمیدونم ، الان با این حرفایی که لیسا زده یعنی جنی دیشب یادشه یا نه نمیدونمممممم
اگه فهمیده باشه چی میشه ؟
باید زیر نظرش بگیرم
ویو جنی وقتی وارد کلاس شدم تهیونگ خیلی عجیب نگاهم کرد نگاهمو از نگاش جدا کردم و با سرعت نشستم سرجام
وسط های کلاس بود که دوباره تهیونگ داشت بهم نگاه میکرد سرمو پایین اوردم
خدا کنه اونم مست بوده باشه ایششش چی میگم معلومه مست نبوده اخه کی مست پشت ماشین میشینه
جنی : اه اسکولل (بلند )
استاد : جنی اتفاقی افتاده ؟
جنی : نه استاد ببخشید
راوی : بچه ها به زور سعی کردن نخندن چون استاد رو خنده حساس بود
خلاصه زنگ تفریح
ویو لیسا تو حیاط داشتم نسکافه میخوردم که یه دفعه یه دختره امد جلوم
دختر : هی تو
لیسا : با منی ؟
دختره : نه پس با عمم
لیسا : خوب ، پس اگه با عمتی جلوی من نباش
(دختره نیشخند زد)
دختره : فکر کردی کی هستی ها ؟
لیسا : اگه شخص خاصی نبودم که باهم حرف نمیزدی و وقتمو تلف نمیکردی
دختره : بگذریم برم سر اصل مطلب
لیسا : بفرما
دختره : اسم من ایو عه
لیسا : خوبب..
دختره : ۱۷ سالمه
لیسا : پسیه سال ازم کوچک تری
ایو : ولش کن از جویی شنیدم داری به بیسکویتم نزدیک میشی
لیسا : بیسکوییت ت
ایو : اره خودتو نزن به اون راه
لیسا : ... .
ایو : جئون جونگکوک فقط و فقط مال منه
(لیسا نیشخند زد )
ایو : چرا میخندی؟
لیسا (جدی ): مطمعنی فقط مال توعه
ایو : چطور ؟
لیسا : چون من و بیسکوییتت دیشب باهم قرار کذاشتیم
ایو : چییی
لیسا : همین که شنیدی بهتره از خیالاتت بیای بیرون
راوی : جنی وایساد و چشاش و بست و پایین دامن شو فشار داد
لیسا : جنی خوبی؟
جنی : اره اره هیچی نیس
رزی : بیاین دیگه
راوی : رزی و جنی و جیسو ادامه دادن به راه رفتن به سمت کلاس
ویو لیسا :
جنی سفید شده بود عین مرده ها قشنگ معلوم بود از تهیونگ خجالت میکشه
معلوم نبود دیشب تهیونگ باهاش چیکار کرده
خلاصه زنگ تفریح رفتم با تهیونگ حرف بزنم
لیسا : سلام
ته : علیک
لیسا : خوب برم سر اصل مطلب
ته : منتظرم
لیسا : دیشب با جنی چیکار کردی ( زیر لب )
راوی : تهیونگ یاد کارای دیشب افتاد و مور مورش شد
لیسا : چیه چرا مور مورت شد؟
ته : هیچیکاری نکردیم اصلا... چرا میپرسی
لیسا : جنی صبح بعد از بیدار شدن جیغ کشید و بعد از صبح ازت فرار میکنه خودت متوجه نیستی بهت نگاه نمیکنه سرش پایینه خجالت میکشه و...
ته : باشه قانع شدم
لیسا : خوبب
ته : نگاه لیساعلی من کاری باهاش نکردم اوکی
راوی : زنگ خورد
لیسا : اوکی اما
ته : زنگ خورد برو سر جات
لیسا : بی فانوس
راوی : لیسا رفت سر جاش
ویو جنی :
به بهونه دیدن بسکتبال با دخترا رفتیم بیرون کلاس تا فقط تهیونگ و نبینم
وقتی صدای زنگ امد بی پشم شدم همشون ریخت تصمیم گرفتم محکم باشم و طبیعی
راوی : دخترا رفتن سمت کلاس
ویو ته :
خوب نمیدونم ، الان با این حرفایی که لیسا زده یعنی جنی دیشب یادشه یا نه نمیدونمممممم
اگه فهمیده باشه چی میشه ؟
باید زیر نظرش بگیرم
ویو جنی وقتی وارد کلاس شدم تهیونگ خیلی عجیب نگاهم کرد نگاهمو از نگاش جدا کردم و با سرعت نشستم سرجام
وسط های کلاس بود که دوباره تهیونگ داشت بهم نگاه میکرد سرمو پایین اوردم
خدا کنه اونم مست بوده باشه ایششش چی میگم معلومه مست نبوده اخه کی مست پشت ماشین میشینه
جنی : اه اسکولل (بلند )
استاد : جنی اتفاقی افتاده ؟
جنی : نه استاد ببخشید
راوی : بچه ها به زور سعی کردن نخندن چون استاد رو خنده حساس بود
خلاصه زنگ تفریح
ویو لیسا تو حیاط داشتم نسکافه میخوردم که یه دفعه یه دختره امد جلوم
دختر : هی تو
لیسا : با منی ؟
دختره : نه پس با عمم
لیسا : خوب ، پس اگه با عمتی جلوی من نباش
(دختره نیشخند زد)
دختره : فکر کردی کی هستی ها ؟
لیسا : اگه شخص خاصی نبودم که باهم حرف نمیزدی و وقتمو تلف نمیکردی
دختره : بگذریم برم سر اصل مطلب
لیسا : بفرما
دختره : اسم من ایو عه
لیسا : خوبب..
دختره : ۱۷ سالمه
لیسا : پسیه سال ازم کوچک تری
ایو : ولش کن از جویی شنیدم داری به بیسکویتم نزدیک میشی
لیسا : بیسکوییت ت
ایو : اره خودتو نزن به اون راه
لیسا : ... .
ایو : جئون جونگکوک فقط و فقط مال منه
(لیسا نیشخند زد )
ایو : چرا میخندی؟
لیسا (جدی ): مطمعنی فقط مال توعه
ایو : چطور ؟
لیسا : چون من و بیسکوییتت دیشب باهم قرار کذاشتیم
ایو : چییی
لیسا : همین که شنیدی بهتره از خیالاتت بیای بیرون
- ۱.۳k
- ۲۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط